جنگ و عینیت یابی تفکر سیاسی مدرن
?۱- جنگ اگرچه ویرانگر است، اما موسس و تولید کننده نیز هست.جنگ یکی از عوامل زایش دولت مدرن در اروپا بوده و در خاورمیانه نیز از پس جنگ های پی در پی – و با وجود خسارت های فراوان – شاهد ظهور امکان ها و ظرفیت های جدیدی برای سامان بخشی به زندگی سیاسی و اجتماعی هستیم.یکی از دستاوردهای مهم جنگ های کنونی ، عینیت بخشی به تفکر سیاسی جدید است. دانشجویان علوم سیاسی مفاهیمی را در کلاس های آموزشی فرامی گیرند که برآمده از تجربه غربی از نظم سیاسی است؛ دولت مدرن، سکولاریسم، حقوق بشر، حقوق بین الملل و دهها مفهوم دیگر که در زمان ورود به زبان روزمره ما اموری غریب و ناآشنا می نمودند، اما حال عینیت و اهمیت آنها برای وجدان عمومی ملموس و آشکار گشته است.
?۲- هویت گرایان و محافظه کاران سالهاست که این مفاهیم را همچون اموری بیگانه بازنمائی می کنند که طرد آنها یک الزام و ضرورت برای احیای حیات سیاسی ملت های خاورمیانه است.آنها به جای بهره گیری از دستاوردهای بشری، که برآمده از تجربیات تلخ و شیرین جوامع مختلف است، خواهان بازسازی دانش سیاسی و دانش های اجتماعی، و تغلیظ آن با مفاهیم سنتی و تجربه های گذشته گرایانه هستند، تا امکان رهائی از این بیگانگی و بازگشت به اصالت از دست رفته فراهم گردد.
?۳- اما، ماحصل عینی این گذشته نگری نه توسعه صلح و رفاه در منطقه بلکه ظهور ستیزش هایی است که محصول کاربست زبان و ادراکات سنتی از پدیدارهای اجتماعی و سیاسی است؛ تضعیف دولت ها، ظهور فرقه گرایی های مذهبی، رشد ایده های امپراتوریایی و خلافتی که محصول بازگشت به این روایت های گذشته نگر از نظم می باشد، نه تنها کمکی به ملت های منطقه نکرده است، بلکه به افزایش شکاف میان طبقات مختلف اجتماعی در درون کشور ها و کل منطقه انجامیده است.
?۴- اما ظهور این خشونت ها و جدال های عملی و نظری، نه تنها باعث تضعیف ادراکات مدرن از نظم سیاسی نشده ، بلکه به عینی شدن و فهم پذیر شدن معنا و اهمیت آن در وجدان عمومی انجامیده است.مردم کوچه بازار دیگر تمایز حکمرانی سنتی و مدرن را نه از طریق شنیدن و خواندن بلکه مقایسه دو گونه تجربه حکمرانی در خاورمیانه بطور عینی لمس می کنند.آنها می بینند در منطقه ای که همه کشورها هویت چندگانه دارند، برافراشتن پرچم سیاست مذهبی و قومی؛ دمیدن در افتخارات گذشته گرایانه و منازعات دینی چگونه می تواند به توسعه جنگ و خونریزی در این کشورها بیانجامد.
?۵- امروز نه به اتکای تجربه غربیان بلکه با مرور تجربه دهه های گذشته می توان نشان داد که ما نیازمند توجه به مفاهیمی مانند “دولت مدرن”، “حقوق بشر” و “دموکراسی” برای سامان دادن به نظم سیاسی در این منطقه هستیم.دیگر وقتی از دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت ملی صحبت می شود، لازم نیست از منافع آن برای ملت های غربی صحبت شود، بلکه فقط کافی است که تبعات فقدان آن را در خاورمیانه نشان دهیم. دعوت به سازش،مدارا و کثرت گرایی فرهنگی و دینی، امری روشنفکرانه و فانتزی نیست، که در پذیرش آنها حق انتخابی داشته باشیم، زیرا بدیل آن چیزی جز خشونت و ستیزش برای ما به همراه نمی آورد.
?۶- مفاهیم مدرن سیاسی دیگر در خاورمیانه بی ریشه نیست.ریشه آن نه در “غرب” یا “نهادهای آکادمیک داخلی و طبقات تحصیل کرده”، بلکه در درون پیکره خسته و مجروح این منطقه دوانیده شده و با خون هزاران انسان بی گناه پرورده شده است.مردم مسلمانی که در افق عقلانیت متعارف زیست می کنند و خود بخشی از پیکره زخم دیده این منطقه هستند، به خوبی لمس می کنند که خروج از این بحران ها جز با پذیرش حاکمیت ملت ها بر سرنوشت شان؛ جزء با پذیرش حقوق بنیادین همه شهروندان ؛ و جزء با برپاکردن دموکراسی و حاکمیت قانون ممکن نیست.
?۸- دل کندن از گذشته – بویژه برای نخبگان و حاکمان این منطقه – سخت است و خلق ادراکات جدید از نظم سیاسی و اجتماعی سخت تر. جنگ های کنونی در خاورمیانه یک پیام دارد: آوردن گذشته به حال نه تنها گذشته باشکوه را احیاء نمی کند، بلکه همزمان جنگ ها، فرقه گرایی ها و دهها معضل لاینحل باقی مانده از جوامع گذشته را که در درون ادراکات و دانش های سنتی رسوب کرده اند، برای ما به ارمغان می آورد. رها شدن از آنها تنها با رها شدن از آرزوی بنیان نهاد “حال” بر مبنای “گذشته” ، و ساخت آینده بر مبنای “حال” و “الزامات عصر کنونی ” ممکن است؛ دلبستن به ادراکات مدرن از سیاست و نظم سیاسی، و ادراک حکمت های نهفته در آن اولین گام در این مسیر است.
? @kazemizamharir
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.